هلنا عشق زندگی مامان و بابا

مادر

یچیزایی هیچ وقت عادی نمیشه بچه دار شدن مثل یک جادوست . مثل افسانه ای شیرین و عجیب و غریب که سخت می شود باورش کرد آخر چطور میشود یک دفعه مادر شد . همینکه اولین بار نقطه ای تپنده را نشانت می دهند و میگویند این بچه شماست همه چیز تغییر میکند . دستت را میگذاری روی شکم و حس میکنی از همین حالا باید قوی تر باشی . باید محافظت کنی از این نقطه تپنده کوچک . باید حامی اش باشی . همراهش باشی شروع به تکان خوردن که میکند دیگر خودت نیستی دیگر پاهایت روی زمین نیست . لذتی وجودت را فرامیگیرد که با کمتر چیزی قابل قیاس است . با گذشت هرروز و هرماه عاشق تر میشوی . چقدر قلبت برایش میتپد .برای اویی که نمیدانی چه شکلی خواهد بود چشم هایش . ...
15 آبان 1395

حس ذهنی

بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم مامانم میگفت :اشکال نداره حالا چیکار کنیم تا درست بشه ؟ اما مامان دوستم میگفت:خاک بر سرت یه کار درست نمیتونی انجام بدی امروز هردوبزرگسال و بالغیم . وقتی اتفاق بدی می افته اولین فکری که به ذهنم میاد "خوب چیکار کنم ؟"و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه " خاک برسرم که نمیتونم یه کار درست انجام بدم چرا من اینقدر بدبختم؟ مادرو کودکی ها و حرف های امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای درونی فرزندمان خواهد شد . مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان می دهیم . ...
15 آبان 1395

سوپ سرماخوردگی

سلام هلنای گل مامان سرما خورده بود و اشتها به هیچ غذایی نداشت منم براش سوپ مخصوص سرماخوردگی پختم خیلی دوست داشت و خورد اینم دستورش: گوشت ماهیچه - پیاز - سیب زمینی - هویج - جعفری - ورمیشل - گوجه فرنگی-عدس-برنج -گندم پوست کنده -جوپرک گوشت ماهیچه رو با پیاز گذاشتم پخت وقتی کامل پخت پیازها رو خارج کردم و هویج و سیب زمینی که نگینی خرد کرده بودم اضافه کردم و گوجه فرنگی (یکی دو عدد متوسط )رنده کردم و ریختم داخل سوپ  گندم . جو  .برنج و عدس را اضافه کردم این مواد که خوب پخت نیم ساعت آخر جعفری خرد شده و ورمیشل را اضافه کردم البته نمک و یکم فلفلم داخلش ریختم خیلی خوشمزه و مقوی شد و برای سرماخوردگی عالی بود و اینم اضافه کنم که من در آ...
10 آبان 1395
1